در این مقاله شما با 10 حقیقت ساده و اساسی که افراد باهوش فراموش میکنند آشنا شده و با خواندن آن میتوانید آنها را در زندگی بکار ببرید.
مقدمه
خیلی از باهوشترین افرادی که ما میشناسیم، در مسیر پیشرفت به سختی و آرامی حرکت میکنند، تنها به این دلیل که قوانین سادهای که تواناییهای ما برای پیشرفت را کنترل میکنند را فراموش میکنند. در زیر، لیستی کوتاه از این قوانین آورده شده است.
1- تحصیلات و هوش، باید با عمل همراه باشد
مهم نیست که شما ضریب هوشی یک نابغه یا دکترای فیزیک کوانتوم را داشته باشید، شما بدون کار و فعالیت، نمیتوانید چیزی را تغییر دهید و یا پیشرفت درستی در دنیای واقعی داشته باشید. فرق بسیار بزرگی بین دانستن روش انجام یک کار و واقعاً انجام دادن آن وجود دارد. دانش و هوش، بدون عمل هیچ فایدهای نخواهند داشت.
2- موفقیت و شادی دو چیز متفاوت هستند
من یک فرد بسیار باهوش را میشناسم که در سال گذشته صدها میلیون تومان درآمد داشت. هر کسی که من میشناسم، آن فرد را فردی کاملاً موفق تصور میکند. ولی آیا واقعاً اینطور است؟ چند روز پیش، آن فرد به طور کاملاً ناگهانی صحبت را با من باز کرد و به من گفت که خسته و تنهاست و احساس میکند که خودش را فراموش کرده است! آیا این عجیب نیست؟ فردی که همه وی را کاملاً موفق فرض میکردند، واقعاً شاد نیست.
همچنین من موجسواری را میشناسم که تقریباً همه روزه جلوی مجتمعهای ویلایی لوسآنجلس موجسواری میکند، ولی خودش در داخل آلاچیق کوچکی به همراه دوستش زندگی میکند و بعضی مواقع به خاطر پول به گردشگرها روش موجسواری را یاد میدهد. آن فرد، یکی از شادترین و مثبتترین افرادی است که من در تمام عمرم دیدهام، ولی آیا زندگی وی، زندگی موفقیتآمیزی است؟
چه چیز شما را شاد میکند؟ چه چیز شما را موفق میکند؟ این دو سؤال، جزء مهمترین سؤالاتی هستند که شما باید از خود بپرسید. ولی این دو، دو سؤال متفاوت هستند.
3- هر کسی صرفاً برای خود کار می کند
مهم نیست که شما چطور پول در میآورید یا اینکه فکر میکنید برای چه شخصی کار میکنید؛ کار شما صرفاً برای یک شخص است، خودتان. سؤال بزرگ این است که شما چه چیزی میفروشید؟ و به چه شخصی؟ حتی اگر شما یک کار دولتی تمام وقت داشته باشید، صرفاً برای خود کار میکنید. شما واحدهای وجود خودتان (ساعتهای زندگی) را به مشتری (کارفرما) فروخته و در ازای آن چیزی دریافت میکنید.
پس بهتر است به دنبال راهی باشید که در زمان صرفهجویی کرده و درآمد خود را افزایش دهید.
4- داشتن انتخابهای زیاد، تصمیم گیری را سخت میکند
الآن قرن 21م است و اطلاعات به سرعت نور منتقل میشوند و موقعیتهای نوآوری به نظر نامحدود میرسند. ما تعداد زیادی امکان انتخاب برای طراحی روش زندگی و کار خود پیش روی داریم. ولی متأسفانه، امکان انتخابهای زیاد معمولاً به عدم انتخاب، گیج شدن و بیحرکتی میانجامد.
مطالعات کاری و بازاریابی نشان داده است که هر چقدر مشتریان با حق انتخاب بیشتری در خرید محصول مواجه باشند، معمولاً محصولات کمتری خریداری میکنند. قاعدتاً، تصمیمگیری برای خرید بهترین محصول از بین 3 محصول خیلی راحت تر است تا اینکه بخواهیم از بین 300 محصول بهترین را انتخاب کنیم. اگر تصمیم خرید سخت باشد، اکثر افراد معمولاً از خرید خودداری میکنند.
پس اگر شما میخواهید یک محصول را به فروش برسانید، آن را برای مردم ساده کنید، و اگر میخواهید یک تصمیم مهم در مورد زندگی بگیرید، وقت خود را برای بررسی تمام اطلاعات مربوط به همهی گزینههای موجود هدر ندهید. چیزی که فکر میکنید برای شما جواب میدهد را انتخاب کرده و آن را امتحان کنید. اگر جواب نداد، چیز دیگری را امتحان کرده و ادامه دهید.
5- همهی افراد دارای ابعاد شکست و ابعاد پیروزی هستند
این نکته، شبیه نکته 2 است ولی شرایط مربوط به خود را دارد. سعی برای کامل و بینقص کردن همه چیز، هدر دادن زمان و انرژی است. همهی افراد، افرادی چندبعدی هستند. تجّار بزرگ، نویسندههای مطرح، شعرای بزرگ و حتی والدین ما ابعادی از موفقیت و شکست در زندگی خود داشتهاند.
ابعاد موفق ما، معمولاً پیرامون کارهایی که ما اکثر روز را صرف انجام آنها میکنیم میگردد. ما در این موضوعها موفق هستیم، به این دلیل که زمان بیشتری را صرف انجام آنها کردهایم. این بخشی از زندگی ما است که ما میخواهیم دیگران ببینند، بخشی از زندگی که کار زندگی ما را در خود دارد. این، شخصیتی اجتماعی است که ما دوست داریم مردم ما را با آن بشناسند. ولی پشت هر خط داستانیای که ما برای خود طرحریزی میکنیم، یک فرد چندبعدی، با تعداد زیادی شکست و ناراحتی نهفته است. بعضی اوقات این فرد، یک شوهر یا زن بد است. بعضی اوقات آن فرد، به قیمت ناراحتی دیگران میخندد. و بعضی اوقات آن فرد، از دیگران تقلید کرده و از نتیجهی زحمت دیگران استفاده میکند.
ادامه دارد...